دنیزدنیز، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 28 روز سن داره

خاطرات شیرین

آش دندونی

1390/2/12 11:53
نویسنده : مامان لیلی
558 بازدید
اشتراک گذاری

نیشخنداونقدر ذوق زدم که نگو نمیدونم این که داری بزرگ میشی و هر بار یه چیز تازه داری رو می کنی زندگی رو برام زیباتر میکنه

٤ شنبه هفته پیش رفتیم مرند خونه مامان بزرگ اینا .آخه از کربلا اومدند و ما رفتیم ببینیمشون البته با کمی دلواپسی از بابت تو که خدای نکرده مریض نشی.

اونجا که رسیدیم مامان جون و باباجون اومده بودند  و کلی خونشون شلوغ بود و از اونجایی که تو دیر به دیر میبینیشون اولش غریبی کردی و چسبیده بودی به من ولی بعد کلی بهت خوش گذشت و تنها کسی که نتونستی باهاش کنار بیای عمو حامد بود.

دیروز بود که دیگه مامان جون سرش خلوت شد و تونست براتون آش دندونی درست کنه که چه خوسمزه بود و تو هم خیلی دوست داشتی . عکساشو برات میگذارم

امروز هم که برگشتیم خونه خودمون.

راستی مامان جون برات دو تا لباس خوشگل سوغاتی اورده یکیش لباس عروس.یه دونه عروسک خوشگلم اورده. تو هم که فهمیده بودی اینا ماله خودته دیگه پسشون نمیدادی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)