تلاش برای راه افتادن
دنیز گل مامان نمیدونم چه عجله ای ایه که میخوای زودتر راه بیفتی ؟!
از وقتی ۸ ماه و نیمت شد شروع کردی با گرفتن مبلا برای بلند شدن و حالا که هشت ماه و هیجده روزته به یه چشم به هم زدن از جات بلند میشی و مبلا و هر جایی که مطمئنی میتونی بهش تکیه بدی رو میگیری و راه میری.
دیروز بردمت پارک
البته از وقتی هوا خوب شده میبرمت پارک و برای اولین بار سرسره بازی کردی حیف که نتونستم ازت عکس بگیرم که ببینی که دهنت رو از ذوق تمام ظرفیت بار میکنی و قند تو دلت اب میشه تا میای پایین ولی انگار از اول میدونستی چه جوری میشه سرسره بازی کرد تا میگذارمت تو سرسره دو طرفشو بادستات میگیری و خودتو هل میدی پایین.
خلاصه دیروز برای اولین بار سوار تاب شدی وای که چقدر دوست داشتی همش داشتی با صدای بلند میخوندی میگفتی "به به به ههههههههه" "ددددددد " بووووووووووو" همه دورت جمع شده بودند و قربون صدقت میرفتند برای همه جالب بود که یه نی نی ۸ ماه و ۱۷ روزه چقدر قشنگ روی تاب نشسته و دستاشم به دسته های تاب گرفته و تاب میخوره البته با یه شال که از یه خانم مهربون گرفته بودیم کمرتو بسته بودیم ولی وقتی که از روی تاب برت داشتیم تا خود خونه مثل فنر بالا و پایین رفتیو همش اواز خوندی
وای خدا چقدر خوشحال بودی چشمات داشت از ذوق میزد بیرون
فدای اون چشمای خوشملت بشه مامان