دنیزدنیز، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

خاطرات شیرین

شیریرن زبونی های عسلکم

1390/12/26 1:13
نویسنده : مامان لیلی
522 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم

از وقتی 18 ماهت تموم شد دیگه جملات و کلماتی که می گی خیلی کامله و کمتر اشتباه می کنی یه وقتایی هم جملات و حرفایی میزنی که من می مونم اینا رو از کجا یاد گرفتی با خودم فکر میکنم که اصلا این فرشته ها هستند که دارند بهت یاد میدند

مثلا یه شب داشتی با خودت حرف میزدی دقت کردم چی میگی نشسته بودی بالای سر یه کفش دوزکی که باهاش اشغالای کمو از رو فرش جمع می کنم میگفتی:

خدای من! یعنی من میتونم به این دست بزنم؟

بعد یکمی فکر کردی گفتی:

نه دنیز به این دست نزنیا کثیفه

بعد گفتی:

باشه دست نمیزنم خدای من!

 

یا اینکه چند شب بعدش دوباره داشتی با عروسکات بازی می کردی میگفتی:

هوشنگ جان هوشنگ جان شما داری چکار می کنی؟

بعذ گفتی :

من هوشگ جان نیستم من دنیزم

(حالا این هوشگ رو از کجا یاد گرفتی نمیدونم)

 

یا اینکه اگه از چیزی خوشت بیاد و یا یه کاری رو دوست داشته باشی میگی عالیه

 دیروز داشتم کتابخونه رو مرتب میکردم شما هم داشتی کتابتو ورق میزدی یهو دستتو گذاشتی دور گردنم گفتی دوستم! خسته شدی؟

داشتی با تلفنت حرف میزدی ازت پرسیدم با کی صحبت می کنید؟ گفتی با دوستام

امروزم که داشتی با مادرت تلفنی صحبت میکردی منم کلا مادر صدا میزدی

چندتا اتفاق جالب هم افتاد

دیدار با شخصیتهای مورد علاقت پنگول و خاله نرگس تو مدرسه دایی کورش

که هر وقت عکساش به دستم رسید برات میزارم

یکی دیگه هم :

رفته بودیم خونه  مامان جون بردیا هم بود بردیا از این شیرای پاکتی داشت به شما نشون داد و بهت نداد تو هم دلت میخواست و خلاصه اومد سرش با هم دعواتون  بشه بهت گفتم به بابا می گم برات بخره همون موقع به بابا زنگ زذم بهش گفتم برات بخره شما دیگه بی خیال شدی منم فکر کردم دیگه از سرت افتاده و یادت رفته به همین خاطر بابا هم که چند ساعت بعد زنگ زد بهش گفتم نمی خواد براش بخری یادش رفت ولی علیرضا گفت  نه براش می خرم

خلاصه گذشت و شب که بابا رسید خونه مامان جون زود دویدی طرفش یه نگاه انداختی به دستش دیدی خالیه با ناراحتی گفتی نخریدی شیر بردیا رو؟ و زود تغییر مسیر دادی سمت بردیا گفتی : اجازه بردیا شیرتو بردارم؟

خیلی برام جالب بود

که دیدم بابایی از کیفش دوتا دنت و یه دونه شیر در اورد شیرو یه دونه دنتو داد به شما یه دنت هم داد به بردیا دیگه سر از پا نمی شناختی گفتی ممنون بابا علیرضا اینا رو خریدی از اون به بعد هم بردیا دیگه شد بردیا جونم

امشب هم داشتی نقاشی میکردی با خودت میگفتی باید منقارشو مشخص کنی بعد گفتی زیبا شد!!!!

حالا حال منو ببین بعد از این همه شیرین زبونی میخوام بگیرم بچلونمت از طرفی بدتم میاد به روت بیارم انگار برای تو این چیزا یه مسئله پیش پا افتادست از اینکه تو روم بیارمو و یا برای کسی تعریف کنم خیلی بدت میاد

بهم میگی اینارو نگو شما!!!!

پسندها (1)

نظرات (11)

مامانی درسا
21 اسفند 90 7:50
عزیزم دنیزی ماشاالله به این همه پیشرفت گل من . مامانی هر وقت چلوندیش واسه من این کارو بکن .
سروشه
22 اسفند 90 0:07
آخه من قربون تو برم شیرین زبون... به قول مامانت تو اینا رو از کجا یاد میگری عسل؟؟ ماشاا... به زبونت خوشگل خاله
مامانی درسا
23 اسفند 90 14:18
بیا در غروب آخرین سه شنبه سال برای گردگیری افکارمان آتشی بیافروزیم کینه ها را بسوزانیم زردی خاطرات بد را به آتش و سرخی عشق را از آتش بگیریم آتش نفرت را در وجودمان خاموش کنیم .
مامانی درسا
26 اسفند 90 8:29
چند روز دیگه بهار میاد و همه‌چیز رو تازه می‌کنه، سال رو، ماه رو، روزها رو، هوا رو، طبیعت رو، ولی فقط یک چیز کهنه میشه که به همه اون تاز‌گی می‌ارزه، «دوستیمون»! دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم هر روزتان نوروز
مامانی درسا
16 فروردین 91 7:32
عزیزم نیستی ؟ هستی ؟ خبری ازتون نیست آپ کردین خبرم کن
مامانی درسا
23 فروردین 91 10:42
کجایین شما ؟!؟!؟!
مامانی درسا
22 اردیبهشت 91 12:51
فردا نه …چند ساعت بعد هم نه …چند ثانبه دیگر هم نه… …همین الان ……برای مادرت یک کاری بکن اگر زنده است دستش را اگر به آسمان رفته است …قبرش را…. اگر پیشت نیست …یادش را…. اگر قهری…چهره اش را…. اگر آشتی هستی پایش را… ببوس……. روز مادر مبارک
مامانی درسا
9 خرداد 91 15:12
سلام سلام صد تا سلام ...... دوست عزیزم ......همانطور که میدانید ما توی مسابقه نی نی شکلک شرکت کردیم ........ حالا رای گیری شروع شده ........ اگه درسا گلی رو قابل میدونید برید به آدرس زیر و توی موضوعات (( مسابقه عکس نی نی )) انتخاب کنید ...... و بهش رای بدین ........ راستی آدرس وبتون فراموش نشه ....... در غیر این صورت رای منظور نمیشه ....... ایده های مامی صدرا و صهبا آدرس : http://noruz1391.niniweblog.com/cat6.php
سمانه(مامان محمدرهام)
7 مرداد 91 2:20
تولد تولد تولدت مبارککککککک الهی 120ساله شی وهمیشه سالم وشاد باشی عزیزم
مامانی درسا
7 مرداد 91 3:48
دنیزی تولدت مبارک عزیزم هرچند دیگه مامانی واست نمینویسه ولی من میام پیشت عزیزم ...... انشاالله همیشه شاد باشی و سرحال 120 ساله شی گلم
سمانه مامان پرنیان
21 آذر 91 18:48
شماها چرا اپ نمیکنین ای بابا ...یکی نیست به خودم بگه دلم براتون تنگ شده اگه وقت کردی حتما اپ کن از طرف روی مثل ماه دنیز رو ببوس