بیستم دیماه سیاه ترین روز سال
امروز اولین های زندگی تو اتفاق افتاد. امروز میتونست یکی از قشنگ ترین روزهای زندگی تو باشه گلکم.اولین برف زندگیت امروز بارید و من غمگین بودم. صبح باصدای ناله تو از خواب بیدار شدم صدای خس خسی که تو گلوت بود ملودی غمگینی رو برای من درست کرده بود که با هر سرفه تو اشک از چشمام جاری میشد. الهی مادر بمیره برات تمام سعی خودمو کرده بودم که تو سرما نخوری ولی همه ترسم تبدیل به واقعیت شد . ای خدا تو خودت ارحم الراحمینی خودت دنیزمونگهدار.. چیکار کنم یه روز برفی بابایی هم تهران نیست مامان جونم مریضه هیچ کس نیست که به داد من برسه تنها کاری که از دستم بر اومد این بود که تند تند بخورت بدم وقطره بریزم تو دماغت و خونه رو مرطوب کنم تا تو راحت تر بتونی نفس بک...
نویسنده :
مامان لیلی
12:30